آموزشی
اضطراب و افسردگی چگونه روی عملکرد معاملات ما تاثیر میگذارد؟!
4 دقیقه زمان مطالعه

از طرف دیگر، اگر اضطراب و افسردگی افراد «فوق بالینی» باشد به طوریکه بتوان آن را کنترل کرد و به کار خود ادامه داد، این احساسات و حالات ممکن است در واقع انگیزه‌ای برای موفقیت باشند.

با این حال، همانطور که کرید شیهی-کلی، روانشناس مشهور، معتقد است ، «این واقعاً مهم است که معامله گران بتوانند تمایز بین سطح متوسطی از هیجانات شدید ناشی از معامله و مشکل اساسی سلامت روان را که در همه جنبه های زندگی نفوذ می کند، تشخیص دهند. با این حال وقتی فشار زیاد می‌شود، شاید سریع تر بتوان آن را تشخیص داد.»

از آنجایی که این موضوع در معامله گری بسیار حساس و مهم است، در این مقاله از مجموعه G2O قصد داریم آن را به طور کامل بررسی کنیم پس با ما همراه باشید.

بیایید با تصور یک سناریوی فرضی برای کشف شباهت‌ها در زندگی یا تجربیات معامله گری خود شروع کنیم تا بتوان سطح و علل اضطراب و افسردگی در معاملات خود را بررسی کنیم. فردی با دانش بالا در نظر بگیرید که کاملا در کار خود حرفه ای است و به بهترین شکل ممکن آن را انجام می دهد و به آن تسلط دارد، اما با این اوصاف مهم ترین چالش او در زندگی معامله گری است. این فرد در زمینه معامله گری از نظر روانی فشار زیادی را تحمل می کند، به طوریکه همه ناهماهنگی ها و ضعف های شخصیتی او را آشکار می کند.

این فرد دائما با معامله گران فوق حرفه ای و تیم های قوی تحلیلی در حال گفت و گو و تبادل نظر است و به عقیده خود تمامی راه هایی که این افراد موفق طی کرده اند او نیز امتحان کرده و نتیجه ای حاصل نشده است. به نظر شما علت این موضوع چیست؟

به نظر می رسد این فرد نمی تواند به تحلیل خود در بازار اعتماد کند. چراکه هر بار نظرات متفاوت معامله گران موفق را می شنود استراتژی و قوانین معاملاتی خودرا تغییر می دهد تا همانند آن ها معامله کند. در نتیجه حجم عظیمی از احساسات و اطلاعات او را گیج و افسرده می کند.لازم به ذکر است که سرخوشی و افسردگی شدید معمولاً زمان خوبی برای پیروی از استراتژی و نظرات معاملاتی دیگران نیست. مخصوصا هنگام معامله در بازار کالا.

بازارهای کالا همیشه خود را از طریق عرضه و تقاضا که توسط قیمت نشان داده می شود متعادل می کنند. مالتوسی ها قرن هاست که استدلال می کنند: عرضه محدود است و قیمت ها به زودی به بی نهایت خواهند رسید، اما تاکنون نوآوری بشر توانسته است منابع جدیدی برای عرضه پیدا کند یا به سادگی جایگزین های بهتری اختراع کند. به همین دلیل است که دیدگاه مالتوسی یک شرط معکوس بوده زیرا تمام چرخه های قیمت کالاها در نهایت باز می گردند.

درصورتی که افراد در سال های قبل طبق استدلال مالتوسی ها در بازار کالا معامله می کردند قطعا محتمل ضرر سنگینی می شدند به طوری که برای جبران چنین زیانی از نظر مالی و روحی که باعث افسردگی در معامله گر شده است زمان زیادی باید سپری می شد.

بنابراین چه معامله کنید یا سرمایه گذاری کنید، باید دو چیز را بدانید – اول اینکه افسردگی زمان مناسبی برای معامله کردن با اجماع نیست.چراکه علاوه بر سودهای کلانی که حاصل می شود ممکن است قبل از نتیجه نهایی، روند کاملا تغییر کند. دو – تفاوت بین بازارهای نوسانی و شیبدار رو به بالا را بدانید و سعی کنید یکی از آنها را بررسی نکنید در حالی که تلاش بی‌ثمری برای نادیده گرفتن دیگری دارید.

شاید مسیر معامله گری ما نسبت به مثال بالا متفاوت باشد. با این وجود، همه ما فراز و نشیب های زیادی را در معاملات تجربه می کنیم که ممکن است ما را در معرض ترس و شکست های متعددی قرار دهد. در چنین مواقعی دو تصمیم وجود دارد که در این مرحله از مسیر معاملاتی خود باید بگیرید:

1_ریشه مشکل را پیدا کنید و برای رفع آن تلاش کنید.

2_ حرفه معامله گری را ترک کنید و برای تحقق اهداف خود مشغول به انجام حرفه دیگری شوید.

دکتر برت استین بارگر، روانشناس مشهور معامله گری، در مورد این موضوع می گوید: ما هویت خود را با بر عهده گرفتن نقش ها گسترش می دهیم و با گذشت زمان، این نقش ها بخشی از ما می شوند. وقتی می‌خواهید تغییری در خود ایجاد کنید، ابتدا خود ایده‌آل‌تان و شخصی که دوست دارید به آن تبدیل شوید به وضوح شناسایی کنید و تلاش آگاهانه‌ای داشته باشید که هر روز به نوعی، تا حدودی آن فرد باشید.

ما به عنوان انسان، اغلب تسلیم تصاویر خاصی از خود می شویم به طوریکه اغلب برای چیزی که فکر می کنیم هستیم یا باید باشیم، احساس ناتوانی می کنیم. در مورد معامله گری نیر مانند سایر سناریوهای زندگی، ممکن است قربانی اشتباهات زیادی شویم. در این شرایط نباید به رفتار و تلاش های خود که مارا به این سطح از زیان رسانده ادامه دهیم. شاید وقت آن رسیده است که از نمودارها و نمایشگرها فاصله بگیرید و برای رفع مشکلات ابتدا “خود ایده آلتان را به وضوح شناسایی کنید.”

شاید قبلاً با تغییر شغل این را امتحان کرده باشید. جف بزوس را به عنوان مثال در نظر بگیرید. این مرد یک سمت بانکی بسیار مهم را ترک کرد تا یک شرکت کتابفروشی آنلاین را از گاراژ خود راه اندازی کند. و همه ما می دانیم که سرانجام چگونه شد. در مقابل معامله گری موفق می تواند بلیطی برای آزادی مالی باشد، اما بسیاری از معامله گران ممکن است در این حرفه، زندان های خود را پیدا کنند.

پس از شناسایی دقیق خود در صورتی که درک کردید حرفه معامله گری متناسب با شخصیت شما نیست هیچ مشکلی ندارد که مسیر شغلی خود را تغییر دهید، زیرا هنگامی که فهمیدید «خود ایده‌آل» شما چگونه به نظر می‌رسد، حداقل بار ناامیدی و افسردگی را از روی دوش خود برمی‌دارید.

از طرف دیگر، اگر پس از شناسایی خود، همچنان متقاعد شده باشید که اشتیاق شما به بازارهای مالی، چالش های معامله گری، پتانسیل آزادی مالی، تسلط بر احساسات خود و هر مسئله مهم دیگری که در معامله وجود دارد، بسیار زیاد است. پس شاید شما در واقع، “خود ایده آلتان” را به عنوان یک معامله گر شناسایی کرده اید.

به هر حال، فعلاً چنین فرض می‌کنیم. در این مرحله، زمان آن رسیده است که عواملی را که باعث اضطراب و افسردگی یا حداقل استرس شما می‌شوند بررسی کنید و راه حلی در مورد چیزی که شما را از موفقیت باز می‌دارد، پیدا کنید. شایان ذکر است که هیچ اختلالی در نظم و انضباط بدون از دست دادن خودآگاهی قبلی وجود ندارد.

مطلب پیشین
آشنایی با الگوی هارمونیک خرچنگ (Crab) در تحلیل تکنیکال
مطلب بعدی
گزارش ملی اشتغال (ADP – National Employment Report)