آنچه جونز از آن رویداد یاد گرفت، این بود که مهم نیست چقدر در مورد مدیریت ریسک یاد میگیرید تا زمانی که واقعاً شوک بیرحمانه زیان کنترلنشده را تجربه نکنید، واقعاً یاد نگرفتهاید که چگونه معامله کنید.
جونز میدانست که هیچ چیز خطرناکتر از یک معاملهگر برنده نیست، به همین دلیل است که وقتی جک شواگر از او پرسید: «تو سالهاست که بسیار موفق بودهای.آیا الان نسبت به قبل اعتماد به نفس بیشتری نداری؟» او پاسخ داد: «از زمانی که معامله گری را شروع کردم، اکنون بیش از هر زمان دیگری میترسم، زیرا میدانم که موفقیت در این زمینه چقدر زودگذر میتواند باشد.می دانم که برای موفقیت، باید ترسیده باشم.بزرگترین موفقیت های من همیشه بعد از گذراندن دوره ای عالی و شروع به فکر کردن به اینکه چیزی می دانم به دست می آید.”
هیچ چیز به اندازه جان مریوتر حرف جونز را ثابت نمیکند – تاجر اوراق قرضه از برادران سولومون که سعی میکرد هر معامله ای که انجام می دهد سود کسب کند تا اینکه نه یکبار، نه دو بار بلکه سه بار بیش از اندازه زیان کرد.ظاهراً تجربه سرمایه گذاری بلندمدت چیزی به او آموخت جز این که بداند سرمایهگذاران بارها و بارها به پول اعتماد میکنند.
وال استریت پر از چنین داستان هایی است. مردانی که شرط بندی های جسورانه انجام می دهند، خوش شانس هستند و مغزشان را با بازار صعودی اشتباه می گیرند.میلیاردر رمزارز مایک نووگراتز پول بسیار زیادی را در سقوط LUNA از دست داد که تاسفآور بود اما قابل پیشبینی بود، اگر تحقیقات مختصری انجام داده باشید می دانید که او در کمتر از 10 سال قبل در شرایط بد بازارهای نوظهور ثروتی مشابه اما کمتر از آن را از دست داده است.
جونز متوجه شد که چیزی که مهارت را از شانس در معاملات جدا می کند، توانایی معامله کردن هنگام ریزش بازار نیست، بلکه قدرت اراده و نظم و انضباط برای بازگرداندن راه خود از افت سرمایه است.به همین دلیل است که او هرگز معاملهگران برنده را استخدام نکرد زیرا بیشتر آنها خوش شانس بودند تا خوب.
وقتی صحبت از خوب بودن به جای خوش شانسی به میان می آید، باید شریک تجاری خود کتی را تحسین کنیم که تقریباً توانایی بسیاری برای جبران ضرر و رفتن به معامله بعدی دارد. از آنجایی که او در هر روز بیش از 10 بار معامله می کند، نمونه های زیادی از توانایی های بازگشت او را دیده ایم.چیزی که شاید برای ما بیش از همه تأثیرگذار باشد، توانایی او در بازگشت به عقب نیست، بلکه توانایی او در بازگشت از جلو بودن است.
بازگشت از رکود مهارتی است که باید مطمئناً مورد تحسین قرار گرفت، اما فکر نمیکنیم چیزی ناامیدکنندهتر و تأثیرگذارتر از کسب سودهای کلان برای تجربه از دست دادن آنها و سپس داشتن قدرت برای بازیابی سودها وجود داشته باشد. .به همین دلیل است که مسابقه بورگ-مک انرو ویمبلدون در سال 1980 همیشه به عنوان بزرگترین مسابقه تنیس در نظر گرفته می شود.
این فقط ضربه زدن درخشان نبود، بلکه این واقعیت بود که بورگ در ست چهارم هفت امتیاز مسابقه را از دست داد و سپس توانست در ست پنجم بازگردد و در نهایت عنوان قهرمانی را به دست آورد.وقتی از K میپرسیم که چگونه میتواند بارها و بارها پس از یک حرکت آزاردهنده و غیرقابل پیشبینی بازار که سود هفتگی او را از بین میبرد، بازگردد، او به سادگی پاسخ میدهد که به سیستم خود اعتماد دارد.او بارها آن را در موقعیت ها و چرخههای بازار امتحان کرده است که میداند کار میکند.
وقتی از بورگ پرسیده شد که چگونه توانسته از شکست در ست چهارم بازگردد، بورگ خاطرنشان کرد که در ست پنجم آرام گرفت و بازی خود را انجام داد.او در واقع به روندی اعتماد کرد که قهرمانیهای زیادی را برای او به ارمغان آورد. ما فکر می کنم این درس برای همه ما است.اوج مهارت هم در زندگی و هم در تجارت، در نهایت بر اعتماد به این فرآیند است که در نهایت کار می کند.