سلام به همراهان عزیز مجموعۀ برنامهریزی مالی و آکادمی G2O
بیشتر انسانها دوست دارند به صورت خطی فکر کنند. تصمیم (الف) به نتیجۀ اول میرسد و تصمیم (ب) به نتیجه دوم منتهی میشود. این موضوع بر کسی پوشیده نیست. در حقیقت صدها یا حتی هزاران تحقیق دانشگاهی وجود دارد که سعی در تحلیل روانشناسی و تصمیمگیری انسان دارند.
تفکر خطی یعنی بشر با پیچیدگی دچار تعارض است و برایش چالشبرانگیز است. هر چه متغیر بیشتری به یک موقعیت یا تصمیم بیفزایید احتمال کمتری وجود دارد که یک انسان بتواند محیط را به درستی درک کرده و در آن پیش رود. چرا؟ یک دلیل اصلی این است که انسانها در تفکر وابسته به احتمالگرایی نیز بسیار ضعیف هستند. ما از قطعیت خوشمان میآید. دوست داریم یا سفید باشد یا سیاه. یا (الف) اتفاق بیفتد یا (ب). از نظر ما هرگز هر دو اتفاق با هم نمیافتند. و هرگز چیزی مابین این دو نوع نیز رخ نمیدهد.
بدیهی است که کار دنیا این طور نیست. همۀ موقعیتها پیچیدهتر از چیزی است که فکر میکنیم. هر تصمیمی طیفی از احتمالات با خود به همراه دارد که به نتایجی احتمالی ختم میشود. کسی که معتقد است تفاوتهای جزئی اهمیتی ندارند و در کار دنیا خللی ایجاد نمیکنند معمولاً با انبوهی از تصمیمات بد و نتایج بدتر روبرو میشوند.
فرایند تصمیمگری یکی از دغدغههای اخیر من بوده است. فحوای کلام این است که نمونههای متعددی وجود دارد که در آنها از انسانها انتظار میرود در موقعیتهای بسیار دشواری بر مسند قدرت نشسته و کار کنند. بگذارید دو مثال بزنم:
جروم پاول رئیس فدرال رزرو (بانکمرکزی آمریکا) و مدیران هر یک از شبکههای اجتماعی. گر چه این دو ظاهراً با هم تفاوت دارند اما بیش از آن چه تصور کنید به یکدیگر شبیهند.
در هر دو موقعیت، از یک فرد انتظار میرود ریاست افراد زیادی را بهعهده داشته باشند. فدرال رزرو مسئول پول مردم است و پلتفرمهای شبکههای اجتماعی مسئول اطلاعات آنها. هر دو سازمان به وضوح از رسالت، اهداف و فرایند اجرایی خود آگاهند اما دنیا، آشفتهبازاری است.
هم از جروم پاول هم از مدیران شبکههای اجتماعی انتظار میرود این سازمانهای بزرگ را با فقدان اطلاعات درست اداره کنند. رئیس بانک مرکزی نمیداند نرخ واقعی تورم چیست و از تاثیر تصمیمات سیاست پولی که سازمان او میگیرد کاملاً آگاه نیست. مدیر عامل یک شرکت رسانۀ اجتماعی نمیداند کدام مجموعه از اطلاعات «صحیح» هستند و از تاثیر ممنوع و مسدود کردن صفحات کاربری، حذف یک صفحه، یا اخراج کاربران از پلتفرم یا سایر اقدامات دیگری که از انها انتظار میرود انجام دهند بیخبر است.
همۀ این افراد باهوش هستند و با حسننیت تمام تلاش خود را میکنند. گمان نمیکنم هیچ یک با سوءنیت یا مغرضانه کار کنند. بلکه تنها شغلهای بسیار سختی دارند که همواره دستکم از سوی یکی از گروههای جامعه ناکارامد و افتضاح نامیده میشوند. چرا؟ چون از انسانها انتظار داریم تصمیمات پیچیدهای در محیطی پرسرعت و چند متغیره بگیرند. و میدانیم که انسانها در انجام چنین کارهایی وحشتناک هستند.
مردم به جای آن که از این نتیجهگیری غافلگیر شوند باید دنبال یک راهحل ساده باشند. مردم باید تصمیمگیری را به یک کامپیوتر محول کنند. کامپیوترها برای گرفتن چنین تصمیمهای پیچیدهای مجهزتر هستند. نه تنها ظرفیت محاسباتی بیشتری دارند بلکه نظم بیشتری هم دارند زیرا از احساسات بشری مثل حرص، ترس و دلسوزی مصون هستند.
جک دورسی، مدیر یکی از شبکههای اجتماعی، به طور علنی اعلام کرد که نمیخواهد مسئولیتی را که در حال حاضر در شرکت دارد ادامه دهد. آنها گروهی ایجاد کردهاند (به نام بلواِسکای) که با سنجش تکرارها (iteration) در آینده نیازی به او و تیمش برای مدیریت سیستم وجود نداشته باشد. شاید موفق شوند شاید هم نه. اما همین ایده که او به دنبال روش جایگزینی است خود به تنهایی فوقالعاده و تاثیرگذار است.
در رابطه با فدرال رزرو و سایر بانکهای مرکزی در سراسر دنیا باید بگویم که سیاست پولی بیتکوین نامتمرکز و برنامهریزی شده است. یعنی به کلی امکان خطای بشر را در تصمیمات متعدد از بین میبرد و سیستم مدیریتی منظمتری میسازد. همانطور که از سایر صنایع و رشتهها آموختهایم اتوماسیون موفق و خروج انسانها از یک فرایند رشدی غیر قابل تصور در نوآوری و تولید ایجاد میکند و قدمهای بزرگی رو به جلو خواهد بود.
دور از انتظار نیست این اتفاق هم در پلتفرمهای شبکههای اجتماعی و هم در بانکهای مرکزی به وقوع بپیوندند. نمیتوانیم از انسانها بخواهیم نقشهایی غیرممکن به عهده بگیرند. این وظیفۀ ما است که به عنوان یک متخصص تکنولوژی، مبتکر، سرمایهگذار راهحلهایی اتوماتیک ایجاد کنیم. بهجای فریاد بر سر انسانهایی که دارند تمام تلاششان را میکنند تا نقش خود را به خوبی ایفا کنند وقت آن رسیده که به دنیال ایجاد راهحلی باشیم. ایجاد تغییر و تامین بودجه برای محقق شدن آن همواره استراتژی تاثیرگذارتری است نسبت به جانبداری از تغییر یا اعمال نفوذ برای ایجاد آن. کدها نتیجهگرا هستند در حالیکه کلمات به ندرت در این کار پیروز میشوند.
دور از انتظار نیست که این سازوکار با گذشت زمان به منصه ظهور برسد. همانطور که تریدرهای والاستریت در نهایت جای خود را به ماشینهایی دادند که میتوانستند در محیطهای چند متغیره تصمیمات پیچیده و احتمالاتی بهتری بگیرند، انتظار میرود بسیاری از رهبران دولتی ما هم در گذر زمان جای خود را به کدهای نرم افزاری بدهند. این اتفاق یک شبه رخ نخواهد داد. اما چیزی به وقوع آن نمانده است. اربابان ماشینی ما همین حالا هم پیروز میدان هستند؛ فقط بیشتر انسانها هنوز متوجه آن نشدهاند.
امیدوارم همگی روز خوبی داشته باشید. تا مطلبی دیگر از سلسله مقالات تخصصی آکادمی تحلیل و ترید G2O خدانگهدار.